از چی بگم

ساخت وبلاگ

تصمیم داشتم دیگه فارسی ننویسم تا از شر کامنت های ... لیسان و ... خواران در امان بمونم ولی... نمیشه.
خونه می سازن بدون رعایت حداقل استانداردها و بعدش خانواده هایی با کلی خوشحالی و امید میان توی اون خونه های پشمکی و پوشالی ساکن میشن بدون اینکه روحشونم خبر داشته باشه اونجا خونه شون نیست اونجا قتلگاهشونه. و بعدش با یه زمین لرزه ساده رو سرشون ویران میشه و می مونن زیر آوار. دکترهای این دوران، از اونا چی بگم؟ از اخلاقشون بگم؟ نه. ولش کن. از اون مهمتر اینه که... چهل درصدشون بی سوادن و با تشخیص اشتباهشون یا بیماری بیمار رو بدتر میکنن یا در نهایت باعث مرگش میشن (اونم بعد از کلی تیغ زدن) چهل درصدشون هم که فقط با رشوه و زیرمیزی گرفتن حاضر میشن عمل کنن. بیمار بدبخت اگه پول زیرمیزی رو نداشته باشه باید بره بشینه یه گوشه بمیره. با زجر و رنج هم بمیره. چون پول زیرمیزی رو نداشته بده به آقا یا خانم دکتر.
سوالی که مدام از خودم می پرسم اینه که اینا این پول ها رو چطوری خرج خودشون و زن و بچه شون میکنن...
چطور ممکنه یه انسان، یه پزشک، یه معمار و بنا، اینقدر بی تفاوت باشه نسبت به جان و سلامتی انسان های دیگه...
یعنی فقط و فقط پول براشون مهمه. نمیگن الان این شیش تا هشت تا خانواده که میان اینجا زندگی کنن چه بلایی به سرشون میاد؟ نمیگن اون بیمار که پول زیرمیزی نداره به من بده حالا چه بلایی به سرش میاد؟؟ فقط پول؟؟ بی وجدانی و بی شرفی تا به کجا...

امروز من و مادرم توی مجتمع پزشکی ایستاده بودیم. رفته بودیم برای آب مروارید چشم مادرم از دکتر سنجری نوبت بگیریم. دکتر تشریف برده بود سفر. گفتن احتمالا یکشنبه هفته بعد برمیگرده. یه مرد سالمندی هم اونجا بود. معلوم نبود برای چی اومده بود. یعنی خودشم نمیدونست برای چی اومده. دیدیم یه پاکت نامه دستشه. با حالی پریشون بهمون گفت برای آب مروارید چشمش اومده ولی منشی دکتر این نامه رو بهش داده که توش شماره کارت یه آقای دیگه ست و باید سه میلیون تومن به حسابش بریزم تا بهم نوبت عمل داده باشه. میگفت موندم برم شکایت کنم یا نرم. میگفت نمیدونم امروز برای چی اومدم اینجا. میگفت یه بازنشسته ست و این پول رو نداره. مادر منم این پول رو نداره. چرا باید یک پزشک، که سال ها درس خونده و سوگند خورده تحت هر شرایطی از جان و سلامتی انسان ها محافظت کنه، علاوه بر پولی که از بیمه و بیمارستان دریافت میکنه، زیرمیزی هم از بیمار بخواد؟؟؟ یکی بود اوایل انقلاب شکوهمند که گفت ما باید کاری کنیم که بیمار به جز درد بیماری اش، هیچ درد و نگرانی دیگه ای نداشته باشه!

به اون مرد بیچاره گفتم: به کجا میخوای شکایت ببری؟ پیش کی پناه ببری؟ اونایی که میخوای بری پیش شون شکایت کنی همسفره و هم کاسه همین بی شرف ها هستن.

درد، فساد، فساد و تباهی از سر تا پای این مملکت بالا رفته و ... لیس ها همچنان تماشاگر ایرادات بلاد کفرن

از چی بگم؟ از کجاش میشه گفت؟ مگه میشه چیزی گفت؟ از فرهنگمون؟ طرز فکرمون؟ کتاب خوندنمون؟ دوستی و همسایگی مون؟ روابط بین فردی مون؟ روابط دختر و پسر؟ آمار طلاق؟ آمار خیانت و جنایت؟ آمار پرونده های دعاوی؟ دزدی ها؟ قتل ها؟ فارغ التحصیل های بی سواد؟ دکترها و معمارهای بی شرف؟ محیط زیست نابود شده مون؟ حیات وحش در حال نابودی مون؟ اقتصاد شکوهمندمون؟ خسته شدم از نوشتن

+ تایپ شده در ۱۴۰۲/۰۵/۱۵ با انگشتان اینجا هیچی نیست

یه خبر خوب (124)...
ما را در سایت یه خبر خوب (124) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mypurplelife بازدید : 50 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 1:08